دل نوشته ها

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

می روم ،می ایم 

چای میخورم ....در حیاط دانشگاه قدم میزنم......

کتاب میخوانم .....

با خودم صحبت میکنم...اشک از گونه های خودم پاک میکنم .

مثل پرنده ایی زندانی در قفس قلبم به دیوار سینه ام میکوبد و ارامش میکنم یک قرص میخورم و او این بار اهسته ترمی کوبد.

رفقایم را که با معشوقه هایشان میبینم بغض میکنم .....بغضم را قورت می دهم و میخندم 

اه تنهایی عجب بازیگری از این دخترک نازک نارنجی ساخت....

انجا که مادرم از من می پرسید 

خوبی؟

اشک از گونه هایم پاک میکنم و می گویم عالی.....


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۲۸
سکوت ....