راه خانه
شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۳۷ ب.ظ
خدایم بس سرگردان بوده ام راه گم کرده را به خانه رسان
محبوبم مدتیست که بی تو زندگی بر من حرام گشته ترس سایه بر زندگیم افکنده و احساس تنهایی وجودم را در اغوش گرفته .
وقتی نباشی نبودت همه جا هست ،درون قلبم ، درون مغزم ، درون خانه و همه جا، بی تو دیگر مرا یارای زیستن نیست .
این مدت که از هم دور بوده ایم ارامش از خانه ی دلم رخت بسته و گریخته است ، کلبه ی ارزوهایم ویران شده اخرین شعله ی امیدم خاموش گشته و من اکنون راه گم کرده ایی در تاریکی نفسم ، بی فانوس ،بی امید، بی توشه .
از این من بی امیدو بی توشه و بی چیز همه چیز بساز چرا که همه تویی و بی تو همه هیچ .
۹۴/۱۲/۰۸