دل نوشته ها

۱۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

سالی که گذشت واقعا برای من جز یکی از عجیب ترین و سخت ترین سال های زندگیم بود .

اتفاقاتی که هرگز فکر وقوعشون رو نمیکردم .

کسانی قلبم رو به دست اوردند که فکرشو نمیکردم و کسانی هم قلبم رو شکستند که هرگز فکرشو نمیکردم.

دگرگونی هایی توی قلبم اتفاق افتاده بود که مغزم هرگز فکرشو نمیکرد و اونارو نمی پذیرفت .

ولی اون چیزی که برام اهمیت داره اینکه دلم میخواد بهاری که در راهه نویدی برای تغییرم شه .

قلبم رو باید خونه تکونی کنم.

خیلی چیزا رو باید ازش حذف کنم و خیلی چیزا رو بهش اضافه کنم.

خدای خوبم میدونم ، میدونم که واقعا برات بنده ی خوبی نبودم اما تو این سال جدید از من ادم جدیدی بساز که خودت دوستش داری.

منو بیشتر از قبل دوست داشته باش،جوری که واقعا حس کنم حضورت بزرگترین معجزه زندگی منه .

و سایه ی رحمت و بخششت اولین سین هفت سین زندگی من .

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۴۰
سکوت ....

امان از این استادای چییییییییییز 

که تا چهار روز قبل عید پریی میترم میذارن و اصلا هم حاضر به لغوش نیستن.

خدا این اساتید رو به راه راست هدایت کنه😂😂

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۵۷
سکوت ....

حقیقتش چند مدتی بود که دچار ترس از ازدواج و اینجور حرفها شده بودم .

اما الان این ترس ها کمترشده .

تو یه دوره ایی از زندگیم این ترس ها اینقدر زیاد بود که به خواستگارایی که داشتم جواب رد میدادم!!!!!!

اما امروز احساس میکنم دلم کمی عشقمیخواهد 

کسی که بامن صادق باشه،حاضر نباشه منو به هیچ قیمتی از دست بده ،از ته قلبش منو دوست داشته باشه.

و از همه مهم تر با ایمان باشه.

امیدوارم اون یه نفر هرجا که هست خدا پشت و پناهش باشه و 

کمکمون کنه زودتر به هم برسیم و نصف دینمون رو به جا بیاریم .

خدایابه امید خودت❤❤❤❤❤


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۲۱
سکوت ....

خدایا امشب که دارم این مطلب رو برات مینویسم دلم واقعا گرفته ، احساس میکنم دوست دارم تمام وسایلمو بردارم و برم یک جای دیگه ی جای خیلی خیلی دور .

حس میکنم دارم از درون از هم فرو میپاشم .

خدایا این سکوت سنگینت رو بشکن ،بعد از این همه سکوت که کردی 

الان زمان اینه که شروع به حرف زدن کنی .

الان زمان اینه که دستای منو که خیلی وقته رو به اسمون بلند شده بگیریو منو بلند کنی .

😢😢😢

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۴۲
سکوت ....

همین الان اینجا نشسته بودم و داشتم به عکس دوران دبیرستانم نگاه میکردم توی یکی از عکسا من کنار دوتا از قد بلندای کلاس ایستاده بودم  و چه قدر اون لحظه دلم گرفت که من نسبت به اونا اینقدر قد کوتاهم!!!!

احساس کردم تمام دنیا روی سرم خراب شده !!!!!! 

کلا برای دخترا بعضی از چیزا خیلی مهمه .

بعد به خودم اومدم و قضیه رو از بعد دیگه نگاه کردم .

به این فکر کردم که شاید قد کوتاه باشم ولی میتونم به وسیله ی شغلم به خیلیا کمک کنم و حضور من توی اتاق عمل باعث میشه مریض با ارامش بیشتری نسبت به عمل جراحی اقدام کنه‌

شاید کوتاه قد باشم ولی نقاش واشپز خوبی هستم.

شایدکوتاه قد باشم ولی چهره و صدای زیبایی دارم .

و بلاخره شاید کوتاه قد باشم ولی کوتاه نظر و کوتاه فکر نیستم.

نمیدونم شمایی ک الان داری این مطلب رو میخونی چه شکلی هستی و چه ویژگی هایی داری فقط میدونم مهم اینه فکر بزرگی داشته باشی چون بزرگی ادما به فکرشونه نه به قدوقوارشون!!!!!!!!!

به قول اون اهنگه میگه گنده مال فکره وگرنه هیکل گنده که تو خرسم بود☺☺

دوستدار شما سکوت😉😉

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۱۵
سکوت ....

من یک هوشبرم💕

اگر یکی عشق,کمرشو شکست اسپاینالش کردم💉دردشو حس نکنه

اگه یکی از نبود یارش قلبش تاکی کاردی شد با یک لیدوکایین قلبشو♥اروم کردم

اگه یکی درد زیادی رو متحمل شد با مخدرام دردشو تسکین دادم

اگ یکی خواست واسه چند دقیقه به بهانه یک عمل از دنیا دل بکنه با اسکولینو پوفول بیهوشش کردم

اگر خودم دلم گرفت با N2O واسه چند لحظه سرخوش شدم

من معتقدم اگر زمان قدیم رشته هوشبری بود مولانا و حافظ جای شاعر شدن هوشبر میشدن

هوشبر دلاور روزت مبارکککک

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۴۵
سکوت ....

محبوب نادیدنی من سلام.

سلامی به تو که هنوز هم در کنارم هستی هرچند هیچگاه نتوانستم انگونه که شایسته توست کنارت باشم .

پروردگار خوب من 

نبود (س)و رفتن نا گهانیش مرا به تو رساند ان زمان که احساس کردم هیچ عشقی صادقانه تر و عاشقانه تر از عشق به تو نیست .

ان زمان که (س)را با تمام وجودم دوست میداشتم با خود میگفتم خداوندا یعنی عشق به تو چگونه است ؟ چه قدر بزرگ است؟ 

اکنون (س) رفته اما من تنها نیستم چرا که تو در کنارمی ،خیلی بیشتر از او مرا دوست داری بیشتر از او مواظبم هستی تو را خیلی دوست دارم خیلی چرا که با تمام کمی ها و کاستی هایم با تمام گناهانام مرا میپذیری و مهربانی، چرا که رسم تو جز مهر چیزی نیست.

خداوندا خودت مواظبش باش ، چرا که مرا یارای مواظبت از او نیست ، شاید کمی سرکش باشد اما توانایی هدایت دارد اگر بخواهی و بخواهد .

خداوندا با تمام بدی هایی ک در حقم کرده است نمیتوانم نفرینش کنم چرا که از عشق به او به عشق تو رسیدم پس دست یاریت را از دستانش دریغ نکن که اگر او و رفتن نا به هنگامش نبود اکنون کنارت نبودم .

دوست دار تو سکوت .....

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۴۵
سکوت ....

اینجا را دوست دارم ، هر وقت دلم میگیره یا ناراحتم یا مثلا تصمیم جدیدی میگیرم  ، میام اینجا و مینویسم و نوشتن ینی خود ارامش .

دوستدار شما سکوت😉 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۰۵
سکوت ....

خدایم بس سرگردان بوده ام راه گم کرده را به خانه رسان 

محبوبم مدتیست که بی تو زندگی بر من حرام گشته ترس سایه بر زندگیم افکنده و احساس تنهایی وجودم را در اغوش گرفته .

وقتی نباشی نبودت همه جا هست ،درون قلبم ، درون مغزم ، درون خانه و همه جا، بی تو دیگر مرا یارای زیستن نیست .

این مدت که از هم دور بوده ایم ارامش از خانه ی دلم رخت بسته و گریخته است ، کلبه ی ارزوهایم ویران شده اخرین شعله ی امیدم خاموش گشته و من اکنون راه گم کرده ایی در تاریکی نفسم ، بی فانوس ،بی امید، بی توشه .

از این من بی امیدو بی توشه و بی چیز همه چیز بساز چرا که همه تویی و بی تو همه هیچ .

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۶:۳۷
سکوت ....


برای تو می نویسم.

برای تو در هر کجای این زمین خاکی که هستی .

برای تو بدون توجه به اینکه رنگ پوستت چه رنگیست وبه چه زبانی صحبت میکنی .

برای تو که نمیدانم اسمت چیست ، اکنون کجا نشسته ایی و جنست چیست.

برای تو مینویسم این نوشته را....

برای تو می نویسم که بدانی ،جز تو هیچ کس،هیچ کس تو را یاری نخواهد کرد ، جز خدایی که ان را نمیبینی و می بیند تو را.

برایت مینویسم تا در هر کجای این اسمان پر ستاره که نشسته ایی  لحظه ایی فقط لحظه ایی به او بیندیشی که تو را از هیچ افرید .

بیندیشی که ما همه مسافریم ،مسافر یک سفر بی پایان و دنیا یک مسافر خانه است که جز اندکی در ان نخواهیم ماند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۵۹
سکوت ....